کد خبر: ۴۳۰
۰۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

همراهِ همراه بیماران!

تعریف حسین قصاب بیدکی را از افراد مختلفی شنیدیم. می‌گویند او مردی است که نیازمندان را دست خالی از دکانش برنمی‌گرداند، همیشه لبخند به لب دارد و هر کاری می‌تواند برای کمک به دیگران انجام می‌دهد. همه این‌ها جملاتی است که کسبه و اهالی خیابان فداییان اسلام درباره او می‌گویند.

جگرفروشی یکی از مشاغل قدیمی شهر مشهد است. شاید به همین علت است که جگرفروشان شهر ما را بیشتر قدیمی‌ها تشکیل می‌دهند و کمتر جوانی حوصله ایستادن پای منقل برای فروش جگر را دارد. این‌بار ما به سراغ کاسبی می‌رویم که در دکان کوچکش حدود 2دهه با صفا و مهربانی به کسب حلال مشغول است. تعریف حسین قصاب بیدکی را از افراد مختلفی شنیدیم. می‌گویند او مردی است که نیازمندان را دست خالی از دکانش برنمی‌گرداند، همیشه لبخند به لب دارد و هر کاری می‌تواند برای کمک به دیگران انجام می‌دهد. همه این‌ها جملاتی است که کسبه و اهالی خیابان فداییان اسلام درباره حسین قصاب بیدکی می‌گویند.

جگرفروش محله کوشش از ده‌سالگی همراه با خانواده‌اش از یزد به مشهد می‌آید و به‌جای تحصیل مشغول به کار می‌شود. قصاب بیدکی درباره اولین تجربه کاری خود می‌گوید: من 2کلاس درس خواندم و پس از آن در اطراف حرم مطهر امام‌رضا(ع) مشغول دست‌فروشی شدم. من در مجاورت حرم ابتدا گندم می‌فروختم و پس از آن شربت، بستنی و شیر را با شعرخوانی می‌فروختم. برای مردم می‌خواندم «بستنی یادت نره حاج‌آقا بابا بفرما، ننه و بابا بفرما. بستنی مال وطنه بستنی ماله حسنه، حسن و حسین بفرما و...». به‌واسطه همین شعرخوانی بسیاری من را به‌نام حسین شیری می‌شناختند. البته مدت کوتاهی نیز در یک جگرفروشی کار کردم و پس از آن راننده اتوبوس بین‌شهری شدم.

 

20سال رانندگی

20سال تردد در جاده و مشاهده تصادفاتی که منجر به از دست رفتن زندگی‌ها می‌شد، باعث دل‌سردی این جوان بااحساس یزدی می‌شود و در ادامه نیز از بین رفتن یک دوست برای همیشه، او را از جاده‌ها دور می‌کند. قصاب می‌گوید: در یک گاراژ مشغول به کار شدم و 20سال در جاده‌های کشور رانندگی کردم. در این مدت متأسفانه شاهد حوادث تلخ زیادی بودم و نیمی از رانندگانی که پیش از من در آنجا مشغول به کار شده بودند، در جاده‌ها یکی پس از دیگری تصادف می‌کردند. تصادفاتی که منجر به از دست رفتن زندگی آن‌ها و دیگران می‌شد. تصادف جواد خشتی، یکی از راننده‌های گاراژ که دوست من بود، با یک اتوبوس دیگر متأسفانه منجر به فوت او و 34نفر دیگر شد. این حادثه باعث شد من رانندگی را کنار بگذارم. از این کار که بیرون آمدم، برادرم که صاحب این جگرکی بود، گفت نمی‌تواند اینجا را اداره کند و ما با هم شریک شدیم.

 

رفاقت با مشتری

قصاب بیدکی پس از ورودش به دکان جگرکی با برادرش پای منقل می‌ایستد تا شانه‌به‌شانه یکدیگر این کار را جلو ببرند. او درباره کار در جگرفروشی می‌گوید: از 18سال پیش کارم را شروع و تلاش کردم جگر باکیفیت را با قیمت مناسب به دست مشتریانم بدهم. برای رسیدن به این امر نیز همیشه جگر بره گوسفند را از بهترین فروشگاه‌های مواد پروتئینی با بیشترین قیمت تهیه می‌کنم. حتی در کنار جگر، نان، نارنج، پیاز و سبزی را رایگان به مشتریانم می‌دهم.

شهروندان زیادی از همه نقاط شهر برای خوردن جگر پخته‌شده به‌وسیله حسین قصاب به این دکان مراجعه می‌کنند. حتی وجود ترافیک و دوری راه نمی‌تواند عاملی شود که مشتریان این جگرکی از صیادشیرازی و قاسم‌آباد به اینجا نیایند. البته جگرفروش خیابان فداییان اسلام نیز هوای آن‌ها را دارد. او به مشتریانش لبخند می‌زند و برای استقبال از آنان اشعاری می‌خواند. حتی شاید بشود گفت لبخند و شعر سنت این دکان پرمهر جگرفروش یزدی است. قصاب با اشاره به رابطه‌ خود با مشتریانش توضیح می‌دهد: از همه شهر افرادی هستند که برای خوردن جگر به اینجا می‌آیند. البته در میان آن‌ها اهالی و کسبه خیابان فداییان اسلام، هفده‌شهریور، کوشش، کارکنان درمانی بیمارستان امدادی و همراهان بیماران این مرکز درمانی بیشترین مشتریان من هستند. خوشبختانه من ارتباط خوبی با همه مشتریانم دارم، به‌طوری که حتی می‌دانم آن‌ها در هفته چندبار می‌آیند و جگر را چگونه باید برایشان بپزم که دوست داشته باشند.

 

هم‌دردی و مهربانی

مجاورت این مغازه با بیمارستان امدادی باعث شده است هر روز همراهان بیماران به‌دلایل مختلف وارد این جگرفروشی شوند، یکی برای هم‌صحبتی و دیگری برای گرم‌کردن غذا. او می‌گوید: بخشی از افرادی که به مغازه من می‌آیند، همراهان بیماران بیمارستان امدادی هستند. آن‌ها بیشتر برای گرفتن آب‌جوش، گرم‌کردن غذا، خوردن جگر و حتی درددل به من مراجعه می‌کنند. من همیشه آب‌جوش را رایگان به آن‌ها می‌دهم و غذایشان را هم پس از گرم‌شدن همراه با یک قرص نان به آن‌ها برمی‌گردانم. البته بسیاری در قبال این کارها پول پرداخت ‌می‌کنند، اما همیشه به آن‌ها می‌گویم اگر می‌خواهی من را خوش‌حال کنی، پولت را بردار و در عوض برای من دعا کن. علاوه بر این پای صحبت خانواده بیماران نیز می‌نشینم و اگر بتوانم آن‌ها را راهنمایی و به مددکاران معرفی می‌کنم. حتی متکدیان نیز با دست خالی از مغازه من بیرون نمی‌روند و تا جایی که بتوانم به آن‌ها نیز جگر و نان می‌دهم.

قصاب درباره سودی می‌گوید که پایانی ندارد: من در کار خودم شاهد بودم خداوند در مقابل همه کارهایی که برای بندگانش انجام دادم، به کار من برکت داده است. حتی با وجود سود کمی که می‌گیرم، همیشه پول اضافه برای من می‌ماند تا بتوانم در روز عاشورا دیگ شله برپا و به کودکان یتیم 2مؤسسه خیریه کمک کنم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44